فقهی حقوقیمقالات

عناصر تمدن‌ساز در حکومت علوی

عناصر تمدن‌ساز در حکومت علوی (مقاله برتر همایش عدالت علوی)

چکیده

انسان به مدد اندیشه و طبع مدنی، همواره تلاش کرده است که از بدویت به سوی مدنیت و حضارت با هدف گرایش حداکثری به خردورزی، «نظم بخشیدن به امور زندگی و تربیت شخصیت خویش در پرتو اخلاق و خصایص شهری» و سر انجام «تعلّق به اخلاق شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت انس و معرفت» سیر مستمر داشته باشد و در این راستا و برای دستیابی به این اهداف، به خلق تمدنهای زیادی دست زده است که هر کدام در جای خود با ارزش بوده اند ولی چالشهایی هم داشته اند.

به هر ترتیب اقدامات تمدن آفرینانه انسان از آن جهت که شکوفایی خرد جمعی انسان و رشد استعدادهای نهفته او را در پی دارد؛ از اهمیت چشم گیری برخوردار است.

اما همین حرکت تمدن سازانه زمانی که در فضای معارف اسلام قرارگرفت از نظر بهبود کیفی، تغییرات جدی پیدا کرد و در واقع تعریف تازه و اصیلی از انسان برایش رخ داد که تازگی داشت و در نوع خود بسیار قابل توجه است. اسلام با ارایه تعریف متفاوت از انسان، هدف از آفرینش انسان، رابطه چند بعدی انسان با خود، با آفریدگار، با جهان طبیعت و با همنوعان و نیز گستراندن دامنه حیات وی از جهان مادی محدود تا خلود بی پایان؛ تمدنی را بنیان نهاد که در تاریخ بشری سابقه نداشت.

در این میدان، امام علی (علیه السلام) که آینه تمام نمای این تعریف بود، در بیان و سیره عملی و در رفتار و گفتار بر صحت این نوع تعریف از انسان و تمدن فراروی وی تایید تام و تمامی بود که تاثیرات ژرف آن بر اندیشه و جامعه انسانی غیر قابل انکار است.

آن حضرت با نقد تمدنهای پیشین و بیان ضعفها و تبیین علل فروپاشی آنها که عمدتا در راستای تامین آمال دنیوی و غرایز مادی انسان ایجاد شده بودند، و با ارایه عناصر ماندگار نظیر خدا محوری، توجه به فطرت، خردگرایی، عدالت ورزی، مبارزه آشتی ناپذیر باظلم، دانش محوری، وسعت و جامعیت جهان بینی و… برای تاسیس یک تمدن پایدار و منطبق با فطرت انسانی که ریشه در جان و روحیات خلودگرایانه انسان دارد، پایه گذاری آن را به جامعه انسانی نوید دادند و خود نیز با تلاشهای پیگیر به برپایی آن همت گماشتند.

براین اساس می توان گفت که هدف از ارایه این نوشتار، بررسی و برجسته سازی هرچه بیشتر این عناصر است که در حکومت علوی نمود یافته اند.

مقدمه

حکومت در جامعه انسانی همواره یک ضرورت انکار ناپذیر بوده است که هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند از آن بی نیاز باشد. به همین جهت است که در طول تاریخ همواره افرادی زمام آن را به حق یا به ناحق در دست داشته اند و بر توده‌های اجتماع حاکم بوده اند.

اما آیا صرف وجود یک حاکمیت با هر رنگ و لعابی و با هر نوع رفتار، در یک جامعه کافی است؟ یا آن که حکومت باید یک رسالت خاصی را دنبال کند تا در پی آن مولفه‌های شخصیت انسانی در جامعه را شکوفا سازد و در نتیجه افراد جامعه با استانداردها و شاخص‌های تمدنی رشد نمایند و به آرمان‌های متعالی و منطبق با موازین فطرت نزدیک و نزدیک تر شوند؟

تردیدی نیست که انسان با روح پویا و تکاپوی مداوم همواره در صدد یافتن عوامل و راهکارهایی بوده است که بتواند آرزوی دیرین وی را که در بالا به آن اشاره شد، بر آورده سازد و برای آن طرحهای فراوانی دست و پا نموده است ولی متاسفانه هر دفعه با ناکامی مواجه شده است.

دلیل آن تا حدودی روشن است. زیرا انسان تا زمانی که بریده از یک منبع وحیانی، برای رسیدن به چنین آرمانی تلاش کند بدون شک با شکست روبرو خواهد گشت. بدان جهت که فقدان یک چنین حلقه اتصالی او را از رسیدن به آرمانهای فوق الذکر بازمی‌دارد – و تمدنهای بشری در طول تاریخ ازین دست و تنها در محدوده خاک و طبیعت بوده‌اند،- به همین دلیل محکوم به فراموشی شدند.

بر این اساس می‌توان نتیجه گرفت که جهان هستى از آنچه که با حس درک مى‏شود بسیار بزرگتر و وسیعتر است، سازنده این عالم آفرینش، علم و قدرتى بى انتها، و عظمت و ادراکى بى نهایت دارد، او ازلى و ابدى است. و عالم را طبق یک نقشه بسیار حساب شده و دقیق پى‏ریزى کرده، در جهان انسانها، روح انسانى فاصله زیادى میان آنان و حیوانات ایجاد کرده، و رفتن از این جهان به معنای نابودی نخواهد بود، بلکه یکى از مراحل تکاملى انسان و دریچه‏اى است به جهان وسیعتر و پهناورتر که این گونه جهان بینی تمدنی را می‌طلبد که بتواند به چنین نیازی پاسخ بدهد.

بنابر این احساس نیاز به تمدنی که با داشتن پیوند روحانی و معنوی با مبدا کمالات، بتواند آرزوی بشر را برآورده سازد، هیچگاه درون وی را رها نکرده و همواره در برابر اندیشه اش به عنوان یک گمشده خود نمایی کرده است.

حافظه طولانی تاریخ، از یک‌سو تمدنهای فراوانی را به یاد دارد که هرکدام به نوبه خود مدتی عمر جوامع مختلف بشری را ضایع کردند و سرانجام رو به خاموشی ابدی رفتند و در لیست تمدنهای فراموش شده قرارگرفتند و به تعبیر قرآن کریم: « چه بسیار اقوام(بى‏ایمان و گنهکارى) را که پیش از آنان هلاک کردیم؛ آیا احدى از آنها را احساس مى‏کنى؟! یا کمترین صدایى از آنان مى‏شنوى؟!»[۳] بگذاریم و که نهج البلاغه در این زمینه داد سخن داده و از تمدن عمالقه، اکاسره، قیاصره و… و همچنین تاریخ از دیگر سو تمدنهایی را به ما معرفی می کند که با عمر بسیار کوتاه شان برای همیشه در عداد آرزوهای بلند و ماندگار بشری جاگرفته اند و همچنان دلربایی می‌کنند. تمدنهایی که توسط پیامبران آسمانی برای به سعادت رساندن انسان در هر دو نشئة دنیا و آخرت، پی ریزی شده‌اند از این قبیل است.

آن چه در این نوشتار خواهد آمد تمدنی از این دست می‌باشد. بنیان‌گذاز این تمدن، به تعبیر جرج جرداق مسیحی، همان صدای عدالت انسانی است که در مدت اندکی توانست عناصر ماندگارترین تمدن ساز را پایه‌گذاری و الگوی جاودان مدیریت جامعه و شکوفایی شخصیت اصیل انسان را ارایه نماید. چه این که او خود یک انسان‌شناس به تمام معنا بود و خواسته‌های بی پایان و مرموز انسان را به طور کامل می‌دانست و بر طبق این چنین نیازی تمدن خویش را برپا ساخت و عناصر آن را تنظیم نمود.
تذکر یک نکته

گرچه حکومت علوی مدت بسیار اندکی دوام یافت و نمی توان آنرا به عنوان تمدن اطلاق نمود ولی در طی همین زمان کوتاه توانست امکان برپایی تمدنی را که بتواند آرزوی اساسی و حقیقی بشر را تامین نماید و روح آرامش را در وی تامین نماید، به تاریخ و آیندگان ارایه دهد.

در این نوشتار سعی – برای جلوگیری از خلط مبحث و پاسخ به یک سؤال احتمالی مقدّر-، بر آن است تا عناصر تمدن ساز که شایستگی ساختن یک تمدن کارآمد را داشته باشد از درون حکومت علوی استخراج و ارایه گردد.

دانلود فایل پی دی اف

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا